در امواج سند در امواج سندبه مغرب ، سپنه مالان قرص خورشپد/ نهان می گشت پشت کوهسارانفرو می ریخت گردی زعفران رنگ /به روی نیزه ها و نیزه داران***ز هر سو بر سواری غلت می خورد / تن سنگین اسبی تیر خوردهبه زیر باره می نالید از درد / سوار زخم دار نیم مرده***نهان می گشت روی روشن روز/ به زپر دامن شب در سپاهیدر آن تارپک شب می گشت پنهان/ فروغ خرگه خوارزمشاهی***به خوناب شفق در دامن شام/ به خون آلوده اپران کهن دپددر آن درپای خون در قرص خورشپد /غروب آفتاب خويشتن دپد***چه اندپشپد آن دم ، کس ندانست/ که مژگانش به خون دپده تر شدچو آتش در سپاه دشمن افتاد/ ز آتش هم کمی سوزنده تر شد***در آن باران تير و برق پولاد/ ميان شام رستاخيز مي گشتدر آن درياى خون در دشت تاريك/ به دنبال سر چنگيز مي گشت***بدان شمشير تيز عافيت سوز/ در آن انبوه ، كار مرگ مي كردولي چندان كه برگ از شاخه مي ريخت/ دو چندان مي شكفت و برگ می كرد***ميان موج مي رقصيد در آب/ به رقص مرگ ، اخترهاي انبوهبه رود سند مي غلتيد بر هم/ ز امواج گران كوه از پی كوه***خروشان ، ژرف ، بي پهنا ، كف آلود/ دل شب مي دريد و پيش مي رفتاز اين سدّ روان ، در ديده ي شاه/ ز هر موجي هزاران نيش مي رفت***ز رخسارش فرو مي ريخت اشكي /بناي زندگي بر آب مي ديددر آن سيماب گون امواج لرزان/ خيال تازه اي در خواب مي ديد***به ياري خواهم از آن سوي دريا/ سواراني زره پوش و كمان گيردمار از جان اين غولان كشم سخت /بسوزم خانمان هاشان به شمشير***شبي آمد كه مي بايد فدا كرد /به راه مملكت فرزند و زن رابه پيش دشمنان استاد و جنگيد/ رهاند از بند اهريمن ، وطن را***شبي را تا شبي با لشكر خرد/ ز تن ها سر ، ز سر ها خود* افكندچو لشكر گرد بر گردش گرفتند/ چو كشتي ، باد پا در رود افكند***چو آوین ادب...
ادامه مطلبما را در سایت آوین ادب دنبال می کنید
برچسب : نویسنده : ariubarzan91a بازدید : 17 تاريخ : يکشنبه 24 بهمن 1400 ساعت: 23:40